دل در آن یار دلاویز آویخت


دل در آن یار دلاویز آویخت

دل در آن یار دلاویز آویخت


فتنه اینست که آن یار انگیخت

فتنه اینست که آن یار انگیخت
فتنه اینست که آن یار انگیخت
دل و دین و می و عهد و قوت
دل و دین و می و عهد و قوت
دل و دین و می و عهد و قوت
رخت بر سر به یکی پای گریخت
رخت بر سر به یکی پای گریخت
رخت بر سر به یکی پای گریخت
دل من باز نمی یابد صبر
دل من باز نمی یابد صبر
دل من باز نمی یابد صبر
همه آفاق به غربال تو بیخت
همه آفاق به غربال تو بیخت
همه آفاق به غربال تو بیخت
ور نمی یابد آن سلسله موی
ور نمی یابد آن سلسله موی
ور نمی یابد آن سلسله موی
کار جانم به یکی موی آویخت
کار جانم به یکی موی آویخت
کار جانم به یکی موی آویخت
دل به سوی دل برفتم بر درش
دل به سوی دل برفتم بر درش
دل به سوی دل برفتم بر درش
چشمم از اشک بسی چشم آویخت
چشمم از اشک بسی چشم آویخت
چشمم از اشک بسی چشم آویخت
یار گلرخ چو مرا بار ندارد
یار گلرخ چو مرا بار ندارد
یار گلرخ چو مرا بار ندارد
گل عمرم همه از پای بریخت
گل عمرم همه از پای بریخت
گل عمرم همه از پای بریخت